طرحواره-درمانی و نقش و تأثیر آن در درمان OCD و OCPD
تأثیر طرحواره-درمانی
بر وسواس و شخصیت وسواسی
طرحواره-درمانی (Schema Therapy) یکی از رویکردهای ترکیبی و نوین در رواندرمانی است که بر اساس ترکیب رواندرمانی شناختی-رفتاری، نظریهی دلبستگی، روانتحلیلگری و رویکردهای هیجانمحور شکل گرفته است. این رویکرد توسط جفری یانگ پایهگذاری شد و بهویژه برای اختلالات مزمن، شخصیت، و مقاوم به درمان بسیار مؤثر شناخته شده است. دو اختلال مهمی که طرحوارهدرمانی میتواند در بهبود آنها نقش داشته باشد، اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) و اختلال شخصیت وسواسی-جبری (OCPD) هستند.
تفاوت نگاه طرحواره درمانی با CBT سنتی
در حالی که درمان شناختی-رفتاری (CBT) معمولاً بر اصلاح افکار و رفتارهای سطحی تمرکز دارد، طرحوارهدرمانی به سراغ ریشههای عمیقتر روانی و هیجانی مشکلات میرود؛ ریشههایی که از دوران کودکی و تعاملات اولیه با والدین و محیط شکل گرفتهاند. این طرحوارهها یا الگوهای ناسازگار اولیه، به مرور زمان به هستههای شناختی و هیجانی شخصیت فرد تبدیل میشوند و رفتارها و واکنشهای او را در بزرگسالی هدایت میکنند.
طرحواره-درمانی در OCD: از اضطراب تا زخمهای قدیمی
در OCD، فرد گرفتار افکار ناخواسته، اضطرابزا و رفتارهای اجباری برای کنترل آنهاست. بسیاری از درمانگران در ابتدا از CBT استفاده میکنند که بسیار هم مؤثر است، اما در مواردی که اضطراب مزمنتر، ریشهدارتر یا مقاوم به درمان باشد، طرحوارهدرمانی میتواند بهعنوان یک مکمل یا جایگزین مؤثر وارد عمل شود.
در بسیاری از بیماران مبتلا به OCD، طرحوارههایی نظیر:
-
استانداردهای سختگیرانه / کمالگرایی افراطی
-
اطمینان ناکافی
-
محرومیت هیجانی
-
بیاعتمادی و بدرفتاری
شناسایی میشوند. برای مثال، فردی که از کودکی تحت تربیتی بسیار خشک و پر از انتقاد رشد کرده، ممکن است طرحوارهی “هرگز کافی نیستم” یا “اگر اشتباه کنم، تنبیه میشوم” را درونی کرده باشد. در بزرگسالی، این طرحوارهها به شکل وسواسهای فکری دربارهی اشتباه کردن، و اجبارهایی برای جلوگیری از آن، بازتولید میشوند.
در طرحوارهدرمانی، هدف این است که:
-
ابتدا طرحوارههای ناسازگار فرد شناسایی شوند.
-
هیجانهای متصل به آنها بازآفرینی و پردازش شوند.
-
پاسخهای رفتاری و شناختی ناسازگار تغییر کنند.
در نتیجه، اضطراب زیربنایی که سوخت رفتارهای وسواسی است، کاهش پیدا میکند.
طرحوارهدرمانی در OCPD: شکستن قفل کمالگرایی و کنترل
در OCPD، فرد غالباً فاقد بینش نسبت به ناهنجاریهای رفتاری خود است. او بهشدت کمالگرا، سختگیر، قانونمدار و کنترلگر است. روابط بینفردی در این افراد معمولاً دچار مشکل است و آنها نمیتوانند انعطافپذیر باشند.
برخلاف OCD، در OCPD ما با یک ساختار شخصیتی روبهرو هستیم، نه صرفاً افکار مزاحم. به همین دلیل، درمان آن پیچیدهتر است و CBT سنتی اغلب کافی نیست. طرحوارهدرمانی میتواند در اینجا ابزار بسیار مؤثری باشد.
طرحوارههای رایج در OCPD عبارتاند از:
-
استانداردهای سختگیرانه
-
محرومیت هیجانی
-
استحقاق/بزرگمنشی معکوس
-
کنترل بیرونی افراطی
-
بازداری هیجانی
درمانگر در طرحوارهدرمانی، با استفاده از فنهای تجربی (مثل صندلیخالی، کار با کودک درون، نامهنویسی) و تکنیکهای شناختی، تلاش میکند فرد را با زخمهای دوران کودکیاش مواجه کند. برای مثال، اگر فردی دائماً احساس میکرد که “هرگز به اندازهی کافی خوب نیست”، و فقط زمانی ارزشمند بوده که عملکرد بینقص داشته، این طرحواره در بزرگسالی به شکل OCPD بروز پیدا میکند.
درمانگر تلاش میکند کودک آسیبپذیر درون فرد را بازشناسایی و حمایت کند و در عین حال، الگوهای سرزنشگر درونی را به چالش بکشد. به این ترتیب، فرد بهتدریج کنترلگر درونیاش را آرامتر کرده و به تجربهی هیجانهای طبیعی، پذیرش اشتباه و ارتباط سالمتر با دیگران نزدیک میشود.
نتیجهگیری
طرحواره-درمانی میتواند در درمان اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) و بهویژه اختلال شخصیت وسواسی-جبری (OCPD) نقش مهمی ایفا کند. این رویکرد، بهجای تمرکز صرف بر افکار و رفتارهای سطحی، ریشههای هیجانی، شناختی و دلبستگیمحور مشکل را هدف میگیرد و به فرد کمک میکند تا الگوهای قدیمی و ناکارآمد را شناسایی و بازسازی کند. در شرایطی که CBT به تنهایی پاسخ نمیدهد یا مشکل به شخصیت فرد گره خورده، طرحوارهدرمانی میتواند یک مسیر درمانی مؤثر و عمیق باشد.
دیدگاهها