متوجه شدم

تست طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ (فرم بلند)

0%
شروع تست

پرسش 1: کسی نیست که نیازهای عاطفی‌ام را برآورده کند.

پرسش 2: عشق و توجه کافی دریافت نکرده‌ام.

پرسش 3: غالباً کسی را نداشته‌ام که بتوانم برای نصیحت و حمایت عاطفی به او تکیه کنم.

پرسش 4: اغلب کسی نبوده که از من حمایت کند، حرف‌هایش را با من در میان بگذارد، و عمیقاً نگران اتفاقاتی باشد که برایم رخ می‌دهد.

پرسش 5: در بیشتر دوران زندگی، کسی نبوده که بخواهد با من رابطه صمیمی برقرار کند یا وقت زیادی را کنار من بگذراند.

پرسش 6: به طور کلی، کسی نبوده که عاطفه، محبت و صداقت را به من نشان دهد.

پرسش 7: در بیشتر دوران زندگی، هرگز احساس نکرده‌ام که برای فرد دیگری، شخصی ویژه و خاص باشم.

پرسش 8: در اغلب مواقع، کسی را نداشته‌ام که واقعاً به حرف‌های دلم گوش دهد، مرا بفهمد یا احساسات و نیازهای واقعی‌ام را درک کند.

پرسش 9: وقتی نمی‌دانستم چگونه کاری را انجام دهم، به ندرت کسی پیدا می‌شد که مرا نصیحت و راهنمایی کند.

پرسش 10: نگرانم افرادی که دوستشان دارم در آینده نزدیک بمیرند، حتی اگر دلایل پزشکی کمی برای این نگرانی وجود داشته باشد.

پرسش 11: من به افراد نزدیکم وابستگی زیادی دارم، چون از ترک شدن می‌ترسم.

پرسش 12: نگرانم که نزدیکانم مرا ترک کنند یا به حال خودم رها کنند.

پرسش 13: احساس می‌کنم حمایت عاطفی کافی دریافت نکرده‌ام.

پرسش 14: احساس می‌کنم روابط مهم زندگی‌ام پایدار نیستند و انتظار دارم که این روابط به زودی تمام شوند.

پرسش 15: عادت کرده‌ام با افرادی ارتباط برقرار کنم که به تعهدات خود پایبند نیستند.

پرسش 16: در نهایت، احساس می‌کنم که تنها و بی‌کس خواهم ماند.

پرسش 17: وقتی احساس می‌کنم کسی که برایم مهم است از من دوری می‌کند، ناامید می‌شوم.

پرسش 18: گاهی آنقدر نگران ترک شدن توسط دیگران هستم که ناخواسته باعث می‌شوم آنها از من دور شوند.

پرسش 19: وقتی کسی حتی برای مدت کوتاهی مرا ترک می‌کند، خیلی ناراحت می‌شوم.

پرسش 20: همیشه نمی‌توانم به حمایت اطرافیانم تکیه کنم.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 21: نمی‌توانم با دیگران رابطه صمیمی برقرار کنم، چون اعتماد ندارم که همیشه در کنارم بمانند.

پرسش 22: به نظر می‌رسد افراد مهم زندگی‌ام همیشه در حال تغییر هستند.

پرسش 23: نگرانم افرادی که دوستشان دارم، فرد دیگری را پیدا کنند، او را به من ترجیح دهند و مرا ترک کنند.

پرسش 24: افراد نزدیکم غیرقابل پیش‌بینی بوده‌اند؛ گاهی مهربان و گاهی عصبی، ناراحت، خودمحور یا پرخاشگر.

پرسش 25: آنقدر به دیگران نیازمندم که همیشه نگران از دست دادنشان هستم.

پرسش 26: نمی‌توانم شخصیت واقعی‌ام را نشان دهم یا احساساتم را بیان کنم، چون می‌ترسم دیگران مرا ترک کنند.

پرسش 27: احساس می‌کنم دیگران از من سوءاستفاده می‌کنند.

پرسش 28: اغلب فکر می‌کنم باید از خودم در برابر دیگران محافظت کنم.

پرسش 29: احساس می‌کنم باید در حضور دیگران مراقب خودم باشم، چون ممکن است عمداً به من آسیب بزنند.

پرسش 30: اگر کسی کار خیلی خوبی برایم انجام دهد، پیش خودم فکر می‌کنم حتماً قصد یا انگیزه خاصی داشته است.

پرسش 31: دیگران دیر یا زود به من خیانت می‌کنند.

پرسش 32: اغلب مردم فقط به فکر منافع خودشان هستند.

پرسش 33: در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارم.

پرسش 34: نسبت به انگیزه‌های دیگران سوءظن زیادی دارم.

پرسش 35: مردم به ندرت درستکار هستند؛ معمولاً ریاکارند.

پرسش 36: اغلب به‌طور جدی درباره انگیزه‌های پنهان دیگران فکر می‌کنم.

پرسش 37: اگر احساس کنم کسی قصد آسیب رساندن به من را دارد، پیش‌دستی می‌کنم و اول من به او آسیب می‌زنم.

پرسش 38: مردم معمولاً باید قابل‌اعتماد بودن خود را به من ثابت کنند، چون به‌راحتی به کسی اعتماد نمی‌کنم.

پرسش 39: برای اطمینان از راستگویی یا نیت خوب دیگران، آنها را امتحان می‌کنم.

پرسش 40: با این باور موافقم که: "دیگران را کنترل کن، وگرنه آنها تو را کنترل خواهند کرد."

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 41: وقتی به رفتار خشونت‌آمیز دیگران در طول زندگی‌ام فکر می‌کنم، عصبانی می‌شوم.

پرسش 42: در طول زندگی‌ام، افراد به من نزدیک شده‌اند تا از من سوءاستفاده کنند یا برای رسیدن به اهدافشان از من بهره بگیرند.

پرسش 43: افراد مهم زندگی‌ام از نظر عاطفی، جسمانی یا جنسی با من بدرفتاری کرده‌اند.

پرسش 44: احساس می‌کنم وصله ناجور اجتماع هستم.

پرسش 45: به نظر می‌رسد اساساً با دیگران تفاوت زیادی دارم.

پرسش 46: نمی‌توانم به کسی احساس تعلق کنم و معمولاً گوشه‌گیر هستم.

پرسش 47: احساس می‌کنم با دیگران بیگانه‌ام.

پرسش 48: اغلب احساس تنهایی و انزوا می‌کنم.

پرسش 49: همیشه حس می‌کنم در جمع جایی ندارم.

پرسش 50: واقعاً هیچ‌کس مرا درک نمی‌کند.

پرسش 51: خانواده من با سایر خانواده‌ها متفاوت بود.

پرسش 52: گاهی اوقات احساس می‌کنم کاملاً بیگانه‌ام.

پرسش 53: اگر فردا ناپدید شوم، هیچ‌کس متوجه این موضوع نخواهد شد.

پرسش 54: مردان یا زنانی که دوستشان دارم، وقتی عیب‌هایم را می‌بینند، نمی‌توانند دوستم داشته باشند.

پرسش 55: اگر کسی مرا به‌خوبی بشناسد، تمایلی به برقراری رابطه صمیمی با من نخواهد داشت.

پرسش 56: ذاتاً آدم بی‌ارزش و مشکل‌داری هستم.

پرسش 57: احساس می‌کنم نمی‌توانم با فردی خوب رابطه‌ای برقرار کنم که به من احترام بگذارد و به من احساس ارزشمندی بدهد؛ هرچقدر هم تلاش کنم، بی‌فایده است.

پرسش 58: شایستگی عشق، توجه و احترام دیگران را ندارم.

پرسش 59: حس می‌کنم هیچ‌کس مرا دوست ندارد.

پرسش 60: در بسیاری از جنبه‌ها، شخصیت من پر از عیب و ایراد است، به‌طوری که نمی‌توانم در کنار دیگران راحت باشم.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 61: اگر دیگران متوجه عیب‌ها و ایرادهای من شوند، نمی‌توانم در چشمانشان نگاه کنم.

پرسش 62: وقتی افراد مرا دوست دارند، احساس می‌کنم آنها را فریب داده‌ام.

پرسش 63: اغلب متوجه می‌شوم که به سمت کسانی جذب می‌شوم که از من ایراد می‌گیرند یا مرا طرد می‌کنند.

پرسش 64: رازهایی دارم که نمی‌خواهم نزدیکانم از آنها مطلع شوند.

پرسش 65: احساس می‌کنم تقصیر من است که والدینم نتوانستند مرا به اندازه کافی دوست داشته باشند.

پرسش 66: نمی‌گذارم دیگران شخصیت واقعی مرا بشناسند.

پرسش 67: یکی از بزرگ‌ترین ترس‌هایم این است که عیب‌ها و نقص‌هایم برملا شوند.

پرسش 68: نمی‌توانم درک کنم که چگونه ممکن است کسی بتواند مرا دوست داشته باشد.

پرسش 69: تقریباً هیچ کاری را به‌خوبی دیگران انجام نمی‌دهم.

پرسش 70: هر زمان پیشرفتی در کارم حاصل می‌شود، احساس بی‌کفایتی می‌کنم.

پرسش 71: بیشتر مردم در حوزه‌های شغلی و تحصیلی از من توانمندتر هستند.

پرسش 72: احساس می‌کنم آدم شکست‌خورده‌ای هستم.

پرسش 73: بیشتر افراد در کار یا تحصیل از من بااستعدادتر هستند.

پرسش 74: در کار یا تحصیل، به اندازه دیگران باهوش نیستم.

پرسش 75: شکست‌ها و بی‌کفایتی‌هایم در کار یا تحصیل مایه شرمساری من است.

پرسش 76: به‌دلیل اینکه در زندگی پیشرفت و دستاورد چندانی نداشته‌ام، اغلب در حضور دیگران خجالت می‌کشم.

پرسش 77: وقتی موفقیت‌هایم را با دیگران مقایسه می‌کنم، اغلب به این نتیجه می‌رسم که دیگران بسیار موفق‌تر از من هستند.

پرسش 78: احساس می‌کنم نمی‌توانم به‌تنهایی از پس کارهای روزمره‌ام بربیایم.

پرسش 79: برای انجام بسیاری از کارها به کمک دیگران نیاز دارم.

پرسش 80: احساس می‌کنم نمی‌توانم به‌تنهایی گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 81: معتقدم دیگران بهتر از خودم می‌توانند از من مراقبت کنند.

پرسش 82: وقتی با یک وظیفه جدید خارج از حوزه کاری‌ام مواجه می‌شوم، به دردسر می‌افتم مگر اینکه کسی مرا راهنمایی کند.

پرسش 83: فکر می‌کنم در انجام کارهای روزمره، انسان وابسته‌ای هستم.

پرسش 84: انجام هر کاری، حتی اگر خارج از حوزه کاری یا تحصیلی باشد، مرا مضطرب و ناراحت می‌کند.

پرسش 85: در بسیاری از جنبه‌های زندگی، خودم را فردی بی‌کفایت می‌دانم.

پرسش 86: اگر در موقعیت‌های روزمره به قضاوت‌های خودم اعتماد کنم، تصمیم‌های اشتباهی می‌گیرم.

پرسش 87: احساس می‌کنم عقل درست و حسابی ندارم.

پرسش 88: اصلاً به قضاوت‌های خودم در موقعیت‌های روزمره اعتماد ندارم.

پرسش 89: نمی‌توانم به توانایی‌هایم در حل مشکلات روزمره اعتماد کنم.

پرسش 90: احساس می‌کنم برای حل مشکلاتم به کسی نیاز دارم که به راهنمایی‌هایش اعتماد کنم.

پرسش 91: وقتی صحبت از پذیرش مسئولیت‌های روزمره می‌شود، بیشتر مثل بچه‌ها رفتار می‌کنم تا یک فرد بالغ و عاقل.

پرسش 92: متوجه شده‌ام که پذیرش مسئولیت‌های روزمره زندگی برایم بسیار سخت و طاقت‌فرسا است.

پرسش 93: نمی‌توانم از این احساس خلاص شوم که ممکن است اتفاق بدی بیفتد.

پرسش 94: احساس می‌کنم هر لحظه ممکن است یک فاجعه طبیعی، جنایی، حقوقی یا پزشکی برایم اتفاق بیفتد.

پرسش 95: نگرانم که مبادا به فردی آواره و ولگرد تبدیل شوم.

پرسش 96: از اینکه ممکن است مورد حمله قرار بگیرم، می‌ترسم.

پرسش 97: خیلی احتیاط می‌کنم تا بیمار نشوم یا صدمه نبینم.

پرسش 98: نگرانم که به بیماری خطرناکی مبتلا شوم، حتی وقتی پزشک هیچ علامت خطری تشخیص نداده است.

پرسش 99: احساس می‌کنم آدم ترسویی هستم.

پرسش 100: نگرانم که در جهان وقایع ناگواری نظیر جنایت، آلودگی محیط‌زیست و غیره رخ دهد.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 101: اغلب احساس می‌کنم ممکن است دیوانه شوم.

پرسش 102: معمولاً نگرانم که به یک حمله اضطرابی دچار شوم.

پرسش 103: اغلب نگرانم که مبادا دچار سکته قلبی یا بیماری سرطان شوم، حتی زمانی که دلایل پزشکی کمی برای این نگرانی وجود دارد.

پرسش 104: احساس می‌کنم جهان جای بسیار خطرناکی است.

پرسش 105: نمی‌توانم مانند هم‌سن و سالانم از والدینم جدا شوم.

پرسش 106: من و والدینم تمایل داریم بیش از حد در زندگی و مسائل یکدیگر دخالت کنیم.

پرسش 107: اگر من و والدینم مسائل جزئی یا خصوصی خود را از یکدیگر پنهان کنیم، احساس گناه یا خیانت می‌کنیم.

پرسش 108: من و والدینم مجبوریم هر روز با هم صحبت کنیم، وگرنه یکی از ما احساس گناه، ناامیدی یا تنهایی می‌کند.

پرسش 109: اغلب احساس می‌کنم هویت جداگانه‌ای از والدین یا همسرم ندارم.

پرسش 110: انگار سایه سنگین والدینم همیشه بر سرم است و نمی‌توانم یک زندگی مستقل برای خودم داشته باشم.

پرسش 111: جدا شدن از افرادی که با آنها صمیمی شده‌ام، برایم بسیار سخت است و هر گونه جدایی مرا شدیداً آشفته می‌کند.

پرسش 112: هویت من چنان با هویت والدین یا همسرم گره خورده است که واقعاً نمی‌دانم چه کسی هستم یا چه می‌خواهم.

پرسش 113: وقتی دیدگاه یا عقاید من با والدین یا همسرم تفاوت دارد، شدیداً آشفته می‌شوم.

پرسش 114: اغلب احساس می‌کنم در رابطه با والدین یا همسرم هیچ‌گونه حریم خصوصی ندارم.

پرسش 115: احساس می‌کنم زندگی مستقل من، والدینم را آزرده‌خاطر خواهد کرد.

پرسش 116: در کار دیگران دخالت نمی‌کنم، چون از عواقب این کار می‌ترسم.

پرسش 117: معتقدم اگر بخواهم کاری انجام دهم، برای خودم دردسر درست می‌کنم.

پرسش 118: احساس می‌کنم چاره‌ای ندارم جز اینکه به خواسته‌های دیگران تن بدهم، چون در غیر این صورت یا مرا ترک می‌کنند یا تلافی می‌کنند.

پرسش 119: در روابط، اغلب به دیگران اجازه می‌دهم بر من مسلط شوند.

پرسش 120: معمولاً به دیگران اجازه می‌دهم به جای من تصمیم بگیرند، به همین دلیل واقعاً خواسته‌های خودم را نمی‌شناسم.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 121: احساس می‌کنم تصمیم‌های مهم زندگی‌ام را دیگران برایم می‌گیرند.

پرسش 122: نگرانم که دیگران مرا طرد کنند؛ به همین دلیل همیشه تلاش می‌کنم خوشایند و باب طبع آنها باشم.

پرسش 123: خیلی برایم دشوار است که از دیگران بخواهم حقوقم را رعایت کنند یا احساساتم را درک کنند.

پرسش 124: به جای اینکه عصبانیتم را مستقیم ابراز کنم، آن را به شکلی دیگر تلافی می‌کنم.

پرسش 125: بیشتر از دیگران از برخورد و ایجاد تعارض اجتناب می‌کنم.

پرسش 126: نیازهای دیگران را در اولویت قرار می‌دهم، وگرنه احساس گناه می‌کنم.

پرسش 127: وقتی دیگران را تنها می‌گذارم یا ناامیدشان می‌کنم، احساس گناه می‌کنم.

پرسش 128: بیشتر به دیگران کمک می‌کنم تا اینکه از آنها تقاضای کمک کنم.

پرسش 129: در نهایت، مسئولیت مراقبت از نزدیکانم همیشه بر دوش من است.

پرسش 130: اگر کسی را دوست داشته باشم، تقریباً هر رفتاری از او را تحمل می‌کنم.

پرسش 131: خودم را آدم خوبی می‌دانم، چون بیشتر به فکر دیگران هستم تا خودم.

پرسش 132: در محیط کار، معمولاً داوطلبانه وقت بیشتری می‌گذارم یا کار بیشتری انجام می‌دهم.

پرسش 133: مهم نیست چقدر سرم شلوغ است، همیشه وقتی برای دیگران کنار می‌گذارم.

پرسش 134: خیلی کم‌توقع هستم، چون نیازهایم در حداقل است.

پرسش 135: تنها زمانی خوشحال می‌شوم که اطرافیانم خوشحال باشند.

پرسش 136: آن‌قدر درگیر مراقبت از دیگران هستم که وقت کمی برای خودم می‌ماند.

پرسش 137: همیشه به درد دل دیگران گوش می‌دهم.

پرسش 138: وقتی به کسی هدیه می‌دهم، بیشتر خوشحال می‌شوم تا زمانی که هدیه می‌گیرم.

پرسش 139: اطرافیانم معتقدند که برای رفع نیازهای دیگران خیلی تلاش می‌کنم، اما برای خودم کاری نمی‌کنم.

پرسش 140: هر چقدر برای رفع نیازهای دیگران تلاش کنم، باز هم احساس می‌کنم کوتاهی کرده‌ام.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 141: اگر کار دلخواهم را انجام دهم، به شدت احساس ناراحتی می‌کنم.

پرسش 142: برای من بسیار سخت است که از دیگران بخواهم نیازهایم را برآورده کنند.

پرسش 143: نگرانم که کنترلم را از دست بدهم.

پرسش 144: نگرانم که اگر نتوانم خشم خود را کنترل کنم، به دیگران از نظر جسمی یا هیجانی آسیب جدی برسانم.

پرسش 145: احساس می‌کنم باید هیجان‌ها و تکانه‌های خود را کنترل کنم؛ در غیر این صورت ممکن است اتفاق بدی بیفتد.

پرسش 146: خشم و کینه زیادی دارم، اما آن را بیان نمی‌کنم.

پرسش 147: خجالت می‌کشم که احساس‌های مثبت خود (مانند محبت و توجه) را به دیگران نشان دهم.

پرسش 148: از ابراز احساسات خود به دیگران، بسیار شرمسار می‌شوم.

پرسش 149: برای من سخت است که صمیمانه و بی‌تکلف رفتار کنم.

پرسش 150: آنقدر خودم را کنترل می‌کنم که دیگران فکر می‌کنند آدم بی‌احساسی هستم.

پرسش 151: از نظر دیگران، من آدمی عصبی و ناراحت هستم.

پرسش 152: باید در هر کاری بهترین باشم؛ نمی‌توانم بپذیرم که نفر دوم شوم.

پرسش 153: تلاش می‌کنم که همیشه همه کارها را به بهترین شکل انجام دهم.

پرسش 154: باید در بیشتر اوقات در بهترین حالت خود باشم.

پرسش 155: نهایت تلاش خود را می‌کنم؛ عملکرد معمولی هرگز مرا راضی نمی‌کند.

پرسش 156: آنقدر مشغول کار هستم که تقریباً هیچ آسایش و راحتی در زندگی‌ام وجود ندارد.

پرسش 157: تقریباً هیچ‌کدام از کارهایم به اندازه کافی خوب نبوده‌اند و همیشه فکر می‌کنم می‌توانم بهتر عمل کنم.

پرسش 158: باید به تمام مسئولیت‌هایم عمل کنم.

پرسش 159: احساس می‌کنم برای پیشرفت و دستیابی به اهدافم، همواره تحت فشار هستم.

پرسش 160: روابطم با دیگران آسیب دیده است، زیرا خیلی به خودم سخت می‌گیرم.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 161: سلامتی‌ام در خطر است، زیرا به دلیل اصرار بر انجام کارهای بی‌عیب و نقص، تحت استرس زیادی هستم.

پرسش 162: اغلب خوشی‌هایم را فدا می‌کنم تا کارها را طبق معیارهای سخت‌گیرانه خود انجام دهم.

پرسش 163: وقتی اشتباه می‌کنم، خود را شایسته شدیدترین انتقادها می‌دانم.

پرسش 164: وقتی کاری را اشتباه انجام می‌دهم، نمی‌توانم خود را ببخشم و هیچ بهانه‌ای نمی‌آورم.

پرسش 165: فردی رقابت‌طلب هستم.

پرسش 166: ارزش زیادی برای پول و منزلت اجتماعی قائلم.

پرسش 167: همیشه باید در هر کاری بهترین باشم.

پرسش 168: وقتی چیزی از کسی می‌خواهم، شنیدن پاسخ منفی برایم بسیار سخت است.

پرسش 169: اگر به خواسته‌ام نرسم، دچار خشم و عصبانیت می‌شوم.

پرسش 170: فکر می‌کنم فرد خاصی هستم و نمی‌توانم محدودیت‌هایی که برای دیگران وجود دارد را بپذیرم.

پرسش 171: از اینکه مرا محدود کنند یا جلوی کارم را بگیرند، بسیار متنفرم.

پرسش 172: احساس می‌کنم نباید از قوانین و قراردادهایی که دیگران به آنها پایبندند، اطاعت کنم.

پرسش 173: فکر می‌کنم کارها و خواسته‌های من ارزشمندتر از دیگران است.

پرسش 174: معمولاً نیازهای خود را مقدم بر نیازهای دیگران می‌دانم.

پرسش 175: متوجه شده‌ام که آنقدر درگیر کارهای خودم هستم که دیگر نمی‌توانم وقتی برای دوستان یا خانواده‌ام بگذارم.

پرسش 176: دیگران اغلب به من می‌گویند که در انجام کارها بسیار کنترل‌گرانه عمل می‌کنم.

پرسش 177: وقتی دیگران به خواسته‌هایم عمل نکنند، بسیار عصبانی و تندخو می‌شوم.

پرسش 178: نمی‌توانم تحمل کنم که دیگران به من دستور بدهند.

پرسش 179: به سختی می‌توانم جلوی مصرف مواد، سیگار کشیدن، پرخوری یا سایر مشکلات رفتاری خود را بگیرم.

پرسش 180: حوصله انجام کارهای متداول زندگی یا کارهای ملال‌آور را ندارم.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 181: اغلب براساس احساسات و تکانه‌هایم عمل می‌کنم و باعث دردسر خود و آزار دیگران می‌شوم.

پرسش 182: اگر به یکی از اهدافم نرسم، زود مایوس می‌شوم و دست از تلاش برمی‌دارم.

پرسش 183: برایم بسیار سخت است که به خاطر دستیابی به اهداف بلندمدت، از رضایتمندی فوری صرف‌نظر کنم.

پرسش 184: وقتی عصبانی می‌شوم، نمی‌توانم جلوی خشم خود را بگیرم.

پرسش 185: تمایل دارم در هر کاری افراط کنم، حتی اگر این افراط نتایج بدی برایم به همراه داشته باشد.

پرسش 186: خیلی زود کسل می‌شوم.

پرسش 187: وقتی در انجام کاری با مشکل مواجه می‌شوم، معمولاً نمی‌توانم آن را ادامه دهم و به پایان برسانم.

پرسش 188: نمی‌توانم مدت زمان زیادی روی یک کار تمرکز کنم.

پرسش 189: نمی‌توانم خود را مجبور کنم که کارهای بدون لذت را انجام دهم، حتی اگر بدانم نتایج خوبی در پی دارند.

پرسش 190: با کوچک‌ترین مانعی در راه دستیابی به اهدافم، آرامش خود را از دست می‌دهم.

پرسش 191: به‌ندرت توانسته‌ام به تصمیم‌ها و راه‌حل‌هایم پایبند باشم.

پرسش 192: آدم رک و صریحی هستم، احساس‌هایم را بدون رودربایستی نشان می‌دهم و اصلاً مهم نیست که بروز این احساس‌ها چه پیامدهایی به دنبال دارد.

پرسش 193: اغلب کارها را بدون فکر انجام می‌دهم و بعد پشیمان می‌شوم.

پرسش 194: برای من مهم است که تقریباً هر کسی که مرا می‌شناسد، دوستم داشته باشد.

پرسش 195: بسته به اینکه دیگران از من چه می‌خواهند، خودم را تغییر می‌دهم تا آنها مرا بیشتر دوست داشته باشند.

پرسش 196: با جدیت تمام تلاش می‌کنم که بدنم و ظاهرم تأثیر خوبی روی دیگران بگذارد.

پرسش 197: ارزش من اساساً بستگی به این دارد که دیگران درباره من چه نظری دارند.

پرسش 198: ثروت و معاشرت با افراد سرشناس باعث احساس ارزشمندی من می‌شود.

پرسش 199: وقت زیادی صرف ظاهر خود می‌کنم تا دیگران برای من ارزش قائل شوند.

پرسش 200: دستیابی به موفقیت برای من بی‌نهایت ارزشمند است به شرط اینکه دیگران این موفقیت‌ها را ببینند.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 201: اینقدر فکر و ذکرم به این موضوع صرف می‌شود که نظر دیگران درباره من مثبت باشد که گاهی اوقات فراموش می‌کنم کی هستم.

پرسش 202: اگر اهداف من مورد پذیرش و تایید دیگران نباشد، دنبال کردن آن اهداف برای من سخت است.

پرسش 203: وقتی به تصمیم‌های زندگی‌ام نگاه می‌کنم، می‌بینم که در بیشتر این تصمیم‌ها سعی کرده‌ام نظر دیگران را در ذهنم لحاظ کنم.

پرسش 204: حتی اگر کسی را دوست نداشته باشم، با این حال تلاش می‌کنم او مرا دوست داشته باشد.

پرسش 205: اگر نتوانم توجه دیگران را جلب کنم، احساس می‌کنم آدم کم‌اهمیتی هستم.

پرسش 206: در هر جمع یا اجتماعی به دنبال دریافت توجه و تحسین دیگران هستم.

پرسش 207: برای اینکه احساس کنم آدم ارزشمندی هستم، نیازمند تایید، تحسین و تمجید زیاد دیگران هستم.

پرسش 208: حتی زمانی که کارها خوب پیش می‌رود، احساس می‌کنم این حس خوب موقتی است.

پرسش 209: اگر اتفاقات خوبی در زندگی‌ام بیفتد، نگرانم که مبادا بدشانسی از راه برسد.

پرسش 210: خیلی نمی‌توانم در کارها دقت کنم چون تقریباً همیشه کارها غلط از آب درمی‌آیند.

پرسش 211: مهم نیست که چقدر سختکوش باشم، نگرانم که تمام سرمایه مالی‌ام را بر باد فنا بدهم.

پرسش 212: نگرانم که مبادا یک تصمیم اشتباه به فاجعه‌ای تمام‌عیار منجر شود.

پرسش 213: اغلب درباره تصمیم‌های کوچک نیز وسواس نشان می‌دهم، به این دلیل که پیامدهای یک تصمیم‌گیری اشتباه می‌تواند خیلی ناگوار باشد.

پرسش 214: اگر با این فرض کارم را شروع کنم که شکست می‌خورم، احساس بهتری دارم زیرا اگر شکست بخورم، احساس ناامیدی نمی‌کنم.

پرسش 215: بیشتر ذهنم درگیر وقایع منفی زندگی است تا وقایع مثبت.

پرسش 216: اغلب بدبین هستم.

پرسش 217: افراد صمیمی زندگی‌ام مرا آدمی نگران می‌دانند.

پرسش 218: اگر دیگران سخت مجذوب برخی از کارهای من شوند، احساس ناخوشایندی به من دست می‌دهد و حس می‌کنم این تعریف و تمجیدها، اخطاری است برای اینکه کارها مشکل و بدعاقبت از آب دربیایند.

پرسش 219: اگر اشتباه کنم، باید تنبیه شوم.

پرسش 220: اگر سنگ تمام نگذارم، بدون شک شکست می‌خورم.

صفحه بعد >
< صفحه قبل

پرسش 221: اگر اشتباه کنم، هیچ عذر و بهانه‌ای پذیرفته نیست.

پرسش 222: افراد مسئولیت‌گریز باید به نحوی گوشمالی داده شوند.

پرسش 223: بیشتر اوقات، عذر و بهانه‌های دیگران را نمی‌پذیرم؛ آنها فقط می‌خواهند مسئولیت کارهای خودشان را نپذیرند و عواقب کارهایشان را نبینند.

پرسش 224: اگر کارم را انجام ندهم، باید عواقبش را بپذیرم.

پرسش 225: اغلب به اشتباهات خود فکر می‌کنم و از دست خودم عصبانی می‌شوم.

پرسش 226: وقتی دیگران مرتکب اشتباهی می‌شوند، پذیرش این جمله برای من سخت است: «ببخش و فراموش کن».

پرسش 227: حتی بعد از اینکه کسی از من معذرت‌خواهی می‌کند، باز هم دست از لجاجت و کینه‌جویی نمی‌کشم.

پرسش 228: وقتی فکر می‌کنم که کسی به راحتی کار اشتباهی انجام می‌دهد، به شدت آشفته می‌شوم.

پرسش 229: زمانی که افراد دست به بهانه‌تراشی می‌زنند یا دیگران را مسئول مشکلات خودشان می‌دانند، عصبانی می‌شوم.

پرسش 230: دلیل اشتباه من مهم نیست؛ زمانی که مرتکب اشتباه می‌شوم، باید جریمه بشوم.

پرسش 231: به خاطر اشتباهات و دسته‌گل‌هایی که به آب دادم، باید خودم را به شدت تنبیه کنم.

پرسش 232: من آدم بدی هستم که لایق تنبیه هستم.

مشاهده نتیجه

 

دسته‌ها: تست های روانشناسی