اختلال وسواس فکری-عملی (Obsessive-Compulsive Disorder یا OCD) و اختلال شخصیت وسواسی-جبری (Obsessive-Compulsive Personality Disorder یا OCPD)
در نگاه اول ممکن است بسیار مشابه به نظر برسند، چراکه هر دو با واژهی “وسواس” و “اجبار” شناخته میشوند. اما در واقع این دو اختلال، نهتنها از نظر تشخیص روانپزشکی بلکه از نظر تجربهی درونی فرد، نوع علائم، نحوهی عملکرد اجتماعی و پاسخ به درمان، تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند.
تعریف و ماهیت اختلالها
OCD در دستهی اختلالات اضطرابی یا بهطور دقیقتر، در بخش اختلالات وسواس-اجباری و مرتبط با آن در DSM-5 طبقهبندی میشود. این اختلال با وجود دو مؤلفهی اصلی مشخص میشود: وسواسهای فکری و اجبارهای رفتاری. وسواسها، افکار یا تصاویر ذهنی تکرارشونده و ناخواستهای هستند که معمولاً برای فرد آزاردهندهاند و اضطراب ایجاد میکنند. در پاسخ به این افکار، فرد دست به رفتارهایی اجباری میزند تا اضطراب را کاهش دهد؛ برای مثال شستن مکرر دستها به دنبال افکار آلودگی.
در مقابل، OCPD یکی از اختلالات شخصیت است که در دستهی شخصیتهای مضطرب یا اجتنابی (Cluster C) قرار دارد. افراد مبتلا به OCPD معمولاً کمالگرا، نظمطلب، قانونمدار، خشک، و کنترلگر هستند. آنها ممکن است ساعتها برای نوشتن یک نامه یا انجام یک کار ساده وقت بگذارند تا آن را “بینقص” انجام دهند. برخلاف OCD، در این اختلال وسواسهای فکری مزاحم یا اجبارهای اضطرابی دیده نمیشود، بلکه ویژگیهای شخصیتی پایدار و انعطافناپذیر در سراسر زندگی فرد جاری هستند.
آگاهی از اختلال و تجربهی درونی
یکی از تفاوتهای کلیدی میان این دو اختلال، میزان Insight یا آگاهی فرد از مشکل است. افراد مبتلا به OCD معمولاً میدانند که افکار و رفتارهایشان غیرمنطقی یا افراطی هستند. آنها اغلب از این وضعیت رنج میبرند و سعی میکنند از شر این افکار خلاص شوند. این آگاهی خود موجب افزایش اضطراب آنها میشود.
در مقابل، افراد مبتلا به OCPD معمولاً رفتارهایشان را درست، منطقی و حتی “الگوی صحیح زندگی” میدانند. آنها کمتر احساس ناراحتی میکنند و بیشتر دیگران را به خاطر “شلختگی” یا “عدم تعهد” مقصر میدانند. در واقع، آنها اغلب دچار فقدان بینش نسبت به ناسازگاریهای رفتاری خود هستند.
تأثیر بر روابط اجتماعی
در OCD، رفتارهای اجباری ممکن است برای اطرافیان عجیب یا مزاحم باشد، اما معمولاً فرد تلاش میکند آنها را پنهان کند یا به کمک درمان کنترل نماید. در حالی که در OCPD، سبک رفتاری خشک، انتقادگر و کنترلگرانهی فرد، اغلب باعث تنش در روابط کاری و خانوادگی میشود.
برای مثال، فرد مبتلا به OCD ممکن است بدون اینکه کسی متوجه شود، بارها دست خود را بشوید. اما فرد مبتلا به OCPD ممکن است از اطرافیان بخواهد تا دقیقاً طبق برنامهی او عمل کنند، و در صورت عدم همکاری، از آنها انتقاد کند یا کنترل بیشتری اعمال کند.
شروع و سیر اختلال
OCD معمولاً در اواخر کودکی یا نوجوانی شروع میشود و اگر درمان نشود، ممکن است مزمن شود. از سوی دیگر، OCPD از اوایل بزرگسالی آغاز میشود و بهعنوان بخشی از ساختار شخصیتی فرد شکل میگیرد و باقی میماند.
درمان و پیشآگهی
OCD معمولاً به درمانهای روانشناختی مانند درمان رفتاری-شناختی (CBT)، بهویژه تکنیک مواجهه و جلوگیری از پاسخ (ERP)، و همچنین دارودرمانی با مهارکنندههای بازجذب سروتونین (SSRIs) پاسخ خوبی میدهد.
در مقابل، OCPD بهدلیل ماهیت شخصیتی خود، درمانپذیری پایینتری دارد. افراد مبتلا به این اختلال معمولاً کمتر به دنبال درمان میروند، چرا که رفتار خود را مشکلساز نمیدانند. با این حال، درمانهای روانپویشی، طرحوارهدرمانی و CBT ممکن است در بهبود انعطافپذیری شناختی و کاهش کمالگرایی مؤثر باشند.
نتیجهگیری
با وجود تشابه اسمی، OCD و OCPD دو اختلال کاملاً متمایز هستند. OCD با اضطراب شدید و رفتارهای تکراری برای کاهش آن همراه است، در حالی که OCPD با الگوهای شخصیتی سختگیرانه و کمالگرایی افراطی شناخته میشود. شناخت تفاوتهای میان این دو اختلال نهتنها برای تشخیص دقیق، بلکه برای انتخاب رویکرد درمانی مناسب نیز ضروری است.
دیدگاهها